ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است
قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی....

 در میان بازاری ها، آدم های خوب بسیارند و افرادی هم هستند که در اسفل السافلین اند. در بین طلاب، برخی در اعلی علیّین جا دارند؛ شاید کسی هم پیدا شود که از اشقی الاشقیا باشد. در بین فرهنگیان، کارگرها، قشر دانشجو و ... نیز برخی خوب اند و برخی دیگر انسان های تاریک دل هستند. ما برخی از آن ها را می شناسیم، بعضی را هم نمی شناسیم. این مسأله، در همه اصناف و گروه ها جاری است. اما باید بدانیم که هر کس اختیار خودش را دارد. این که بدانی فلانی عارف بزرگی است، گرچه برای ما آموزنده است؛ امّا این که او به بهشت می رود یا نه، به ما ربطی ندارد. ما باید تکلیف خودمان را روشن کنیم.

در قرآن آمده است: «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ* وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ» انسان اگر چه عذر ها بیاورد، امّا بر نفس خود آگاه است.

در روز قیامت به ما می گویند: «اقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْیَوْمَ عَلَیْكَ حَسِیبًا» نامه اعمالت را بخوان که امروز خود برای حسابرسی خود کافی هستی.

همه چیز وابسته به عمل خود انسان است. انسان ها با اعمالشان شناخته می شوند و نحوه رفتار امامان معصوم (علیهم السلام) با ما، وابسته به عمل ماست. یکی مانند سلمان فارسی در شهر مدائن –با فرسنگ ها فاصله از مدینه- وقتی زمان مرگش فرا می رسد، امیر مؤمنان (علیه السلام) بالای سر او حاضر می شود و او در دامن علی (علیه السلام) جان می دهد و به دست امام معصوم (علیه السلام) غسل، کفن و دفن می شود. یکی هم مثل آن شخص مدعی خلافت است که در شهر امیرالمؤمنین (علیه السلام)، وقتی به دست برخی کشته شده و جنازه اش در زباله دانی، خوراک سگ ها می شود، امام حتّی برای جمع کردن لاشه اش هم حاضر نمی شود.

آیا حضرت مهدی (ارواحنافداه) بالای سر هر مدعی مسلمانی، در هنگام مرگشان حاضر می شود؟ مگر نه این که امیرمؤمنان (علیه السلام) از دست برخی صحابی خود اندوهگین بود؟ مگر نه این که در نماز جمعه و در پیش چشم مردم، گاه از شدّت بی وفایی اطرافیان، سیلی به صورت خود می زد؟ امّا همین آقا، زمانی که خبر شهادت مالک را شنید، فرمود: «مالِکٌ وَ ما مالِکٌ؟!؛ مالک! چه مالکی؟!» چه کسی می داند مالک که بود؟

بخشی از شناخت و معرفت آموختنی است، به عنوان مثال هیچ کس روش وضو گرفتن و نماز خواند را از همان اوّل نمی داند، مگر آن که آن را بیاموزد. برای به دست آوردن این نوع معرفت، باید درس بخوانیم و بیاموزیم. خواندن یک دوره توضیح المسائل یا آموختن یک دوره احکام برای همه افراد در هر قشری لازم است. با نماز شب خواندن مسأله یاد نمی گیریم و حمد و سوره ما درست نمی شود. این نوع شناخت را علم حصولی می گویند. وظیفه این علم، ایجاد حال و لذّت معنوی نیست، بلکه به کمک این علم می توانیم احکام، قوانین و ضوابط شرع را یاد بگیریم.

بخش دیگری از معرفت و شناخت، حضوری است. به این معنا که از درون می جوشد و آموختنی نیست. اگر ما به احکام و ضوابطی که شرع وضع کرده عمل کردیم، دل حرکت می کند و به تدریج علم حضوری برای ما حاصل می شود و قدر و بهای دل نیز به قدر و اندازه حضور و قرب او در پیشگاه ربوبی سنجیده می شود. گاه ما می دانیم که نماز اول وقت موجب کمال است، ولی نمی خوانیم. این دانستن، ما را به جایی نمی رساند و فایده ای هم نخواهد داشت؛ اما زمانی که به این دانسته عمل کردیم، دل ما ایمان می آورد. ارزش همه برنامه های اخلاقی به این است که مقدمه ای برای عمل باشد.

در قرآن شریف نیز آمده است: «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى یَأْتِیَكَ الْیَقِینُ؛ خداوند را بندگی کن تا به مقام یقین برسی»
یقین، حالت نفسانی و مربوط به دل است. اگر باور می خواهیم، باید عمل کنیم. بنابراین ایمان از آنِ کسانی است که نماز اول وقت می خوانند نه آنهایی که می دانند نماز اول وقت خوب است. این دانستن، باور نمی آورد. لذا عالم بی عمل، در همان اوّل راه مانده است. بعد از عمل است که ایمان می آید.

در سوره کهف آمده است: «فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن؛ هر کس می خواهد ایمان بیاورد». بنابراین ایمان داشتن هر کس بستگی دارد به این که چگونه رفتار کند. زن و مرد بودن، کوچک و بزرگ بودن، در ایران و یا در غرب بودن ملاک نیست.

فرزند حضرت نوح (علیه السلام) در خانه پیامبر خدا زندگی می کرد، امّا خداوند در باره اش فرمود: «یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ؛ ای نوح او در حقیقت از كسان تو نیست، البته او عمل ناصالح است».

نقص های ما از نقصان در یقین و ایمان ما نشأت می گیرد، چرا که دلمان باور ندارد و این عدم باور سبب تزلزل در عمل می شود. این که ما گاهی به دستورات دین عمل می کنیم، گاهی عمل نمی کنیم و گاهی هم به اصطلاح عرب ها«یُقَدِّمُ خُطوَةً وَ یُؤخِّرُ أُخری» می شویم؛ یک قدم به جلو می گذاریم و یک قدم به عقب بر می گردیم، به همین دلیل است. در زمان های گذشته در آسیاب ها، اسب و یا قاطری را به سنگ آسیاب می بستند و این حیوان ساعت ها با چشم بسته، سنگ آسیاب را می چرخاند و گندم ها را آرد می کرد. وقتی چشم هایش را باز می کردند، یا در همان جای سابق بود و یا چند قدم جلوتر و یا چند قدم عقب تر. برخی همین طورند، دائماً در حال تلاشند اما در پایان کار چیزی عایدشان نمی شود. خدا نکند بعد از مرگ که چشمان ما بینا می شود، ثمره عمر خود را این گونه ببینیم؛ عمری را صرف کرده و همه تلاش، زحمت، جوانی و استعدادهای خدادای را تباه نموده باشیم.



پایگاه فرهنگی هنری تکناز



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









نوشته شده در تاریخ توسط فقیر
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin